سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حنا، دختری با مقنعه

نظر

گاهی فقط برای رفع بیکاری خط خطی اش میکنی

گاهی از سر  ِ اعصاب ِ نداشته

گاهی به آن احتیاج داری تا کلمات را روی آن بپاشانی

گاهی هم تا میبینی اش حرص میخوری که چرا حرف هایم را قورت داده ام؟!

گاهی شاهد نقاشی هایت است

و حتی شاید چیک چیک ِ اشک هایت

روزگار تلخی دارد این تکه کاغذ

...

از شاداب ترین مکان...درخت...آمده و به درد های مردم گوش می دهد

به درد مردمانی که گاهی صرفا جهت تسکین اعصاب 

پاره پاره اش می کنند...

                 مچاله اش می کنند...

                                   به زباله می اندازندش...

 

درخت

 

نجوا 1:هیچ گاه حسرت درخت و طراوتش را نخورید...درخت هم آخر مچاله می شود...

نجوا 2:یا سامع النجوا...(بستگی به شرایط خواننده دارد ادامه اش!)

 نجوا 3:رمضان امسال برام غریبانه تر از هر رمضانی بود...

نجوا 4:التماس دعا...

نجوا 5:...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نظر

در دل ِ من حکومتی بر پاست سخت در بحران... 

و حکومت دار ِ این وادیه منی هستم بس کوچک...

این کشور ِ عظیم ِ کوچک به دعاهای عظیم ِ بزرگتان محتاج است...

دعا میخواهد این کشورم...

و دعا میخواهد ایرانمان...

شب ِِ قدر را برای دعا گذاشته اند...

برای این دل ِ بحران زده ی ِ در بحت و عجب فرو رفته دعا کنید...

و برای کشوری که کشور ها کشور دل ِ مسلمان ِ ایرانی در دل میپروراند...

و برای ره بر ِ این عظیم کشور...

و برای کشورهای مسلمانی که . . .(نمینویسم مظلومیت شیعیان را...خودتان بهتر میدانید!)

دعا کنید این چند شب...

 

شب قدر

 

* این مطلب بدون نجوا عرضه می شود!*